جدول جو
جدول جو

معنی محمد زهری - جستجوی لغت در جدول جو

محمد زهری
(مُحَمْ مَ)
ابن سعد بن منیع زهری کاتب واقدی، مکنی به ابوعبدالله. از فضلای برجستۀ زمان خود بود و مدتی به مصاحبت محمد بن عمر بن واقدی پیوست و کتابت او کرد و بدو شهرت یافت و او را جز طبقات کبیرمعروف، طبقات دیگری است صغیر. وی ثقه و صدوق بود. گویند کتابهای واقدی نزد چهار کس فراهم شد نخست کاتب وی محمد بن سعد بود. وی حدیث و فقه و جز این دو بنوشت. در سن شصت ودوسالگی درگذشته است و در مقبرۀ باب الشام دفن شده. (از وفیات الاعیان ج 2 ص 85). و نیز رجوع به ابن سعد ابوعبدالله محمد بن سعد و الاعلام زرکلی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(هَِ ری ی)
محمد بن احمد بن محمد دندانقانی متولد در 336 هجری قمری و متوفی در 429 هجری قمری مردی عالم و زاهد و واعظ و محدث و از شاگردان ابوعلی زاهر فقیه سرخسی است. وی فقه و حدیث را نزد ابوعلی فرا گرفت و از این روی او و فرزندش ابوالقاسم به زاهری شهرت یافتند. از استاد خود ابوعلی زاهر و جمعی دیگر از مراوزه (مرویان) مانند ابوالعباس احمد بن سعید معدانی و ابوالقاسم بن محمد مفسر نیشابوری نقل حدیث کرده است و فرزند وی ابوالقاسم زاهری و همچنین ابوحامد احمد بن محمدشجاعی و ابوالفضل محمد بن احمد بن ابی جعفر طبسی و دیگران از وی روایت دارند. (از انساب سمعانی). و رجوع به زاهری اسماعیل شود
لغت نامه دهخدا
(بُ)
محمد بن عبدالله عم زاده احمد بن عبدالرحمن محدث بود. (از منتهی الارب). واژه محدث در علم حدیث به کسی اطلاق می شود که توانایی بررسی و نقد حدیث را داراست. این افراد با استفاده از دانش وسیع در زمینه راویان، طبقات مختلف آنان، و شواهد مختلف، صحت یا سقم یک روایت را تعیین می کنند. محدثان با برقراری استانداردهای دقیق علمی، به مسلمانان کمک کردند تا از احادیث صحیح بهره برداری کنند و از اشتباهات جلوگیری نمایند.
لغت نامه دهخدا
(قَ)
محمد بن حکم قطری. از محدثان است. وی از آدم بن ابی ایاس و ابن ابی مریم روایت کند و عثمان بن محمد سمرقندی از او روایت دارد. (معجم البلدان). مؤلف اللباب او را محمد بن عبدالحکم ضبط کرده است. (اللباب). نقش محدث در جهان اسلام به عنوان یک محقق و محقق کننده حدیث، اساس علم حدیث و کلام اسلامی را تشکیل می دهد. محدثان با بهره گیری از حافظه قوی و ابزارهای تحلیلی، به استخراج احادیث صحیح از میان روایات متنوع پرداخته و این احادیث را برای استفاده مسلمانان در دروس فقهی، کلامی، اخلاقی و تاریخی به ثبت رساندند.
لغت نامه دهخدا
(قَ)
محمد بن محمد، برادر علی بن محمد قصری. از محدثانی است که به قصر ابن هبیره منسوب است. (لباب الانساب). واژه محدث در ادبیات اسلامی به کسی اطلاق می شود که نه تنها حافظ حدیث باشد، بلکه با فنون تحلیل سند و متن نیز آشنا باشد. این افراد اغلب تحصیلات گسترده ای در علم رجال و درایه حدیث داشته اند و می توانستند در صحت سنجی احادیث، نقش حیاتی ایفا کنند. یکی از ویژگی های مهم محدثان، بی طرفی و صداقت علمی در نقل روایت بود که اعتبار منابع اسلامی را حفظ کرد.
لغت نامه دهخدا
(قُ تَ ری ی)
محمد بن روح از محدثان است. (منتهی الارب). نقش محدثان در انتقال دقیق سنت پیامبر اسلام، چنان حیاتی بوده که بسیاری از علوم اسلامی مانند فقه و تفسیر، بر پایه تحقیقات آنان شکل گرفته اند. محدث کسی بود که عمر خود را صرف شنیدن، حفظ کردن، مقایسه و روایت احادیث کرد و در این مسیر، سفرهای طولانی به شهرهای مختلف را به جان می خرید. کتاب هایی چون صحیح بخاری و مسلم، نتیجه تلاش نسل های متعدد از محدثان هستند.
لغت نامه دهخدا
(مُحَمْ مَ)
ابن ابراهیم فزاری، مکنی به ابوعبدالله برادر اسحاق بن ابراهیم و یکی از علمای نجوم و احکام است و در سال 723 میلادی کتاب سند هند را از هندی به عربی ترجمه کرده و شاعری قلیل الشعر بوده است. (ابن البیطار ترجمه فرانسه ج 1 ص 281) (طبقات قاضی صاعد). و رجوع به معجم الادباء ج 6 ص 268 و ابراهیم بن حبیب فزاری شود
لغت نامه دهخدا
محمد بن فارس بن محمد غوری. معروف به ابن باغندی. وی از ابوحسین احمد بن جعفر بن محمد بن منادی و علی بن محمد مصری و احمد بن سلیمان نجاد و دیگران حدیث شنید، و محمد بن مخلد و ابوبکر خطیب از وی روایت کنند. او مردی نیکوکار و دیندار و صدوق بود، در جامع ’المهدی’ املاء میکرد و به شعبان سال 409 هجری قمری درگذشت. (از معجم البلدان ذیل غور)
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
ابوبکر محمد بن محمد بن اسماعیل طاهری. وی از ابوحفص بن شاهین روایت کرده است. او از خاندان طاهر ذوالیمینین بوده است. (انساب سمعانی ورق 364 ’الف’)
ابوالقاسم عبدالله بن حسین قسامی حنبلی طاهری. وی از ابونصر رسی روایت میکند و منسوب به حریم طاهری است. (انساب سمعانی ورق 364 ’الف’)
یکی از شعرای ایران است. از اوست:
چو ترک سرکش من مایل شراب شود
ز تاب عارض او مرغ دل کباب شود.
(از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(زُ بَ)
محمد بن عمرو بن عبدالله بن زبیر از. راویانست. مامقانی آرد: محمد بن عمرو منسوب به زبیر است اما این دلیل آن نیست که وی ملقب به زبیری است هرچند در برخی کتب بدین عنوان ملقب گردیده است. (از تنقیح المقال: قسمت القاب)
لغت نامه دهخدا
(مُ حَمْ مَ مِ)
دهی است از دهستان بیرم بخش گاوبندی شهرستان لار، واقع در 61هزارگزی شمال خاوری گاوبندی با 89 تن سکنه. آب آن از چاه و باران و راه آن فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(مَ زِ)
شعبه ای است از طایفۀ ناحیۀ سراوان از طوایف کرمان و بلوچستان و مرکب از 30 خانوار است. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 98)
لغت نامه دهخدا